شاهنامه فردوسی

پیشگفتار

ادبیات کهن فارسی حاوی فرهنگ دینی و ملی ما ایرانیان است. بنابراین حفظ و اشاعه آن حفظ و اشعه آن فرهنگ است. ادبیات در هر شکل و قالبی باشد، نمایانگر زندگی و بیان کنندة ارزشها و معیارها و ویژگی‌هایی است که زندگی فردی و جمعی بر محور آنها می‌چرخد نقد و بررسی و ارزیابی آثار ادبی نیز همین گونه است و نمی‌تواند به دور از آن ارزشها باشد و نمی‌تواند بی‌توجه از کنار آن گذشت.

ادبیات از دو گذرگاه ما را با زندگی پیوند می‌دهد:

گذرگاه عاطفی

گذرگاه خردورزی

مطالعه و بررسی آثار باید با بررسی توأم جنبه‌های زمانی، هنری و محتوائی انجام شود.

مجموعة حاضر تحقیقی است پیرامون اوضاع سیاسی و اجتماعی و تاریخی عصر فردوسی و مختصری دربارة زندگی و شرح وقایع مهم دورة زندگی وی و بررسی و نقد شاهنامه از دیدگاههای مختلف، جایگاه شاهنامه در ادب فارسی و ادبیات جهان، مرگ فردوسی و ... می‌باشد که با تحقیق و نگارش پژوهنده در طول ترم جمع‌آوری شده است.

فردوسی

استاد بزرگ بی‌بدیل حکیم‌ابوالقاسم منصوربن حسن فردوسی طوسی، شاعر بزرگ حماسه سرای ایران و یکی از شاعران مشهور عالم و ستارة درخشندة آسمان ادب فارسی و از مفاخر نامدار ملت ایرانست و به سبب همین عظمت مقام و مرتبت سرگذشت او مانند دیگر بزرگان دنیای قدیم با افسانه‌ها و روایات مختلف در آمیخته است. مولد او قریة «باژ» از قراء ناحیه طابران طوس بوده، یعنی همانجا که امروز آرامگاه اوست و او در آن ده حدود سال 329 ـ 330 هجری، در خانواده‌ای از طبقة دهقانان چشم به جهان هستی گشود.

چنانکه می‌دانیم «دهقانان» یک طبقه از مالکان بودند که در دورة ساسانیان در ایران زندگی می‌کرده و یکی از طبقات اجتماعی فاصل میان طبقة کشاورزان و اشراف درجة اول را تشکیل می‌داده و صاحب نوعی از «اشرافیت ارضی» بوده‌اند.

فردوسی از چنین طبقة اجتماعی ایران و به همین روی از تاریخ ایران آگاه بود، به ایران عشق می‌ورزید، به ذکر افتخارات ملی علاقه و از سرگذشت نیاکان خویش آگهی داشت. وی از خاندان صاحب مکنت و ضیاع و عقار بود و به قول نظامی عروضی صاحب چهار مقاله در دیه باژ «شوکتی تمام داشت و به دخل آن ضیاع از امثال خود بی‌نیاز بود» ولی این بی‌نیازیش پایدار نماند زیرا او همة سودهای مادی خود را به کناری نهاد و وقتی تاریخ میهن خود و افتخارات گذشتة آن را در خطر نیستی و فراموشی یافت هم خود را به احیاء تاریخ گذشته مصروف داشت و از بلاعت و صفاحت معجزه‌آسای خود در این راه یاری گرفت،س از تهی‌دستی نیندیشید، سی‌سال رنج برد، و به هیچ روی، حتی در مرگ پسرش از ادامة کار باز نایستاد، تا شاهنامه را با همة رونق و جلا و شکوه و جلالش جاودانه برای ایرانی که می‌خواست جاودانی باشد، باقی نهاد«که رحمت بر ان تربت پاک باد»

فردوسی ظاهراً در اوان قتل دقیقی به نظم داستانهای منفردی از میان داستانهای قدیم ایرانی سرگرم بود، مثل داستان «بیژن و گرازان» که بعدها آنها را در شاهنامه خود گنجانید، و گویا این کار راحتی در عین شاهنامة ابو منصوری یا بعد از آن نیز ادامه داد و داستانهای منفرد دیگری را مانند اخبار رستم، داستان رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، داستانهای مأخود از سرگذشت بهرام گور، جداگانه به نظم درمی‌آورد، اما تاریخ نظم این داستانها مشخص نیست و تنها بعضی از آنها دارای تاریخ نسبتاً روشن و آشکار نیست مثلاً سیاوش در حدود سال 387 ه.ق سروده شده و نظم داستان نخجیر کردن رستم با پهلوانان در شکارگاه افراسیاب در سال 389 شروع شد.

آغاز نظم شاهنامه

اما نظم شاهنامه. یعنی نظم شاهنامه‌هایی که در سال 346 هجری به امر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق سپهسالار خراسان فراهم آمده بود، دنبالة اقدام دقیقی شاعر است در همین مورد بیش از این گفته شد که دقیقی بعد از سال 365 که سال جلوس نوح بن منصور سامانی بود، به امر او شروع به نظم شاهانة ابومنصوری کرد ولی هنوز بیش از هزار بیت آنرا به نظم درنیاورده بود و بدست نبوه‌یی کشته شد.

بعد از شهرت کار دقیقی در دهة اول از نیمة قرن چهارم و رسیدن آوازة آن و نسخه‌ای از نظم او به فردوسی، استاد طوس بر آن شد که کار شاعر جوان در بار سامانی را به پایان برد. ولی مأخذی که دقیقی در دست داشت مالک نبود و می‌بایست چندی در جست‌و جوی آن بگذارند. اتفاق را یکی از دوستان او در این کار با وی یاوری کرد و نسخه‌ای از شاهنامة منشور ابومنصوری را به او داد و فردوسی از آن هنگام به نظم شاهنامه دست یازید، بدین قصه که کتاب مدون و مرتبی که از داستانها و تاریخ که  ترتیب دهد. تاریخ این واقعه یعنی شروع به نظم شاهنامه صریحاً معلوم نیست ولی با استفاده از قرائن متعددی که از شاهنامه مستفاد می‌گردد و انطباقی آنها بر وقایع تاریخی، می‌توان آغاز نظم شاهنامة ابومنصوری را به وسیلة استاد طوس سال 370ـ 371 هجری معلوم کرد.

تذکرده نویسان در شرح حال فردوسی نوشته‌اند که او تشویق سلطان محمود به نظم شاهنامه پرداخت و علت این اشتباه آنست که نام محمود در نسخ موجود شاهنامه، که دومین نسخه شاهنامه فردوسی است، توسط خود شاعر گنجانیده شده، چنانکه به موقعی خواهیم گفت، و نسخه اول شاهنامه که منحصر بود به منظوم ساختن متن شاهنامة ابومنصوری، موقع آغاز شده بود که هنوز 19 سال از عمر دولت سامانب باقی بود و اگر فردوسی تقدیم منظومة خود را به پادشاهی لازم می‌شمرد ناگزیر به درگاه آن سامان. که خریدار اینگونه آثار بودند، روی می‌نمود و به هر حال نمی‌توانست در آن تاریخ به درگاه سلطانی که هنوز روی کار نیامده بود بشتابد، محمود ترکزا و غزنوی نه تنها در ایجاد شاهنامه استاد طوس تأثیری نداشت بلکه تنهای کار او قصد قتل گویندة آن، به گناه دوست داشتن نژاد ایرانی و اعتقاد به تشیع، بوده است و پس.

اتمام اولیت نسخة شاهنامه

گفتیم که فردوسی، مدتی پیش از بدست آوردن نسخة شاهنامه منشور ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی، در دوران جوانی و پیش از چهل سالگی،سرگرم نظم بعضی از داستانهای قهرمانی بود تا بنا بر شرحی که گذشت در حدود سال 370 ـ 371 هجری نسخة شاهنامة منشور ابومنصوری را بیاری یکی از دوستان طوسی خود بدست آورد و به نظم آن همت گماشت، و سپس از سیزده یا چهارده سال در سال 384 یعنی ده سال پیش از آشنایی با دربار محمود غزنوی، آنرا به پایان رسانید. تاریخ مذکور درباره‌ای از نسخ قدیم شاهنامه دیده می‌شود مثلاً در یک نسخه از شاهنامة موجود در موزة بریتانیا در لندن تاریخ ختم آن چنین است:

سرآمد کنون قصة یزد گرد                           به ماه سفندار مز روز آرد

ز هجرت سه سال و هشتاد و چهار             به نام جهان داورگردکار

و در یک نسخة دیگر از کتابخانة شهر استراز بورگ(فرانسه) تاریخ ختم کتاب بدینگونه است:

گذشته از آن سال سیصد شمار                           برو بر فزون بود هشتاد و چهار

در ترجمه‌ای که فتح‌بن علی پنداری اصفهانی به حدود سال 620 ـ 624 از شاهنامه به عربی ترتیب داد، باز تاریخ ختم شاهنامه سال 384 است.

مقایسة ترجمة البنداری با شاهنامة معمول این نکته را بر ما روشن می‌کند که بسیاری از مطالب موجود در شاهنامه‌های متداول در آن ترجمه موجود نیست و از اینجا دریافته می‌شود که نسخة مورد استفاده البنداری کوتاهتر و مختصرتر بود.

علت آنست که فردوسی، نخستین بار که شاهنامه را به نظم درمی‌آورد، از شاهنامه ابومنصوری استفاده کرد یعنی از کتابی که خیلی از داستانهای اضافی که فردوسی از مأخذ دیگر بدست آمده بود، در آن وجود نداشت، درست مثل کتاب غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی که مأخذ اساسی آن هم همان شاهنامة ابومنصوری بود.

ختم دومین نسخة شاهنامه

دومین نسخة شاهنامه محصول تجدید نظر چندین سالة فردوسی در منظومة خود و افزایش مطالبی بر آن از مأخذ دیگر مخصوصاً از اخبار رستم تألیف«آزادسرو» نامی است که در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری می‌زیسته است. در حالیکه ایت افزایشها بر نخستین شاهنامه صورت می‌گرفت، موضوع آشنایی شاعر با عمال محمود غزنوی و دربار آن پادشاه جهانجوی هم به پیش آمد حصول این آشنایی مقارن بود با شصت و پنج یا شصت و شش سالگی شاعر یعنی سال 394 ـ 395 و ده سال بعد از ختم نسخة اول شاهنامة منظوم، و گویا که این ارتباط به وسیة ابوالعباس اسفراینی نخستین وزیر محمود اتفاق افتاده باشد. تا این تاریخ یعنی تا سال 394 ـ 395 هجری، نخستین نسخة شاهنامه شهرت بسیار یافته بود و طالبان از آن نسسخه‌ها برداشتند و با آنکه پدیدآورندة آن شاهکار به پیری گرامیده بود و تهیدستی بر او نهیب می‌زد، هیچیک از بزرگان و آزادگان با دانش که از منظومه زیبایش بهره‌مند در اندیشة پاداشی برای آن آزاده مرد بزرگوار نبودند در حالیکه او نیازمند یاری آنان بود و می‌گفت:

چو بگذشت سال از برم شصت و پنج                   فزون کردم اندیشة درد و رنج

به تاریخ شاهان نیاز آمدم                            به پیش اختر دیرساز آمدم

در چنین حالی بود که دلالان تبلیغاتی محمودترگزاد با اندیشه استفاده از شهرت دهقان‌زادة بزرگوار طوس افتادند و او را به صلابت جزیل محمود، که برای گستردن نام و آوازة خود به شاعران می‌داد، امیدوار کردند و بر آن داشتند که شاهنامة خود را که تا آن هنگام بنام هیچکس نبود به اسم او در آورد .او نیز پذیرفت و بدین  ترتیب یکی از ظلمهای فراموش ناشدنی تاریخ انجام یافت فردوسی باز به تجدیدنظر و ترتیب و نظم نهایی شاهنامه و افزودن داستانهای نوسروده بر آن گنجانیدن مدح محمود غزنوی در موارد مختلفی از آن پرداخت و نسخة دوم شاهنامه در سال 400 ـ 401 هجری آمادة تقدیم به دستگاه ریاست و سلطنت محمودی شد و فردوسی از ارتکاب این اشتباه آن دید که می‌بایست!

موضوع شاهنامه

بخشی از شاهنامه‌ها افسانه‌ها و داستانهای کهنی است که از زمانهای بسیار قدیم سینه به سینه از گذشتگان به آیندگان رسیده بود، و طبعاً در بازگفتنها به مرور شاخ و برگ پیدا کرده بوده است. بخشی دیگر از این افسانه‌ها، سرگذشت نیاکان ایرانیان را که مربوط به زمانهای پیش ا ز تاریخ است دربردارد و به زمانهای بسیار دوری بازمی‌گردد که نیاکان ایرانیان و هندیان با هم در یک جا زندگی می‌کرده‌اند. دلیل این سخن آن است که برخی از این افسانه‌ها، در آثار بسیار کهن هندی هم دیده می‌شود. نام شخصیتهای چون جمشید، فریدون، کاووس و کیخسرو، هم در نوشته‌های کهن ایرانیان یعنی کتاب اوستا و هم در نوشته‌های کهن هندی یعنی ریگ‌ودا، آمده است. بخشی دیگر از شاهنامه روایتهای تاریخی است. برخی از این روایتها بیشتر و برخی کمتر با افسانه‌ها  در هم ریخته است.

شمار ابیات شاهنامه

معروف آن است که شاهنامه شصت هزار بیت است. خود فردوسی هم همین را گفته است و دوباره کلمه«بیور» را که به معنی ده‌هزار است در شمارش بیتهای شاهنامه به کار برده است. با این همه یقین است که عدد شصت هزار با مسامحه و مبالعغه گفته شده، چنانکه نلد که خاورشناس آلمانی نشان داده‌ از چهل نسخة خطی شاهنامه، که او شمارة ابیات آنها را معلوم کرده اغلب آنها میان چهل و هشت هزار تا پنجاه و دو هزار بیت دارد. چند نسخه قریب پنجاه و پنج هزار، دو نسخه نزدیک به شصت هزار و یک نسخه بیش از شصت و یک هزار بیت دارد، ولی این نسخه‌ها که عدة ابیات آنها زیادتر است اشعار الحاقی بسیار دارند، و یقین است که این شعرهای الحاقی از فردوسی نیست.

دربارة فردوسی و شاهنامه

فردوسی در نظم داستانها گاهی بر حسب ضرورت مقتضای داستان که از موی باریکتر و از شمشیر برنده‌تر است درست مثل این است که باید به اجبار بر لبة شمشیر تیز راهپیمایی یا در دریای بی‌کران شناوری کرد. در وادیی می‌افتد که سخن هر چه باشد در آن وادی موسین قدم است و راه تفته.

اما فردوسی با نیروی خدادادة سخنوری و سخن‌آفرینی چنان از آن ورطه‌ها سالم و سرفراز بیرون می‌آید که خوانندة اهل فن متحیر می‌شود آن مایه قدرت و استادی را بر اعجاز هنر سخنوری انسان حمل کند یا بر وحی و الهام آسمانی با هر کس که از نعمت ذوق و استعداد طبیعی و انصاف و راستی اخلاق بهره‌مند باشد بی‌اختیار بر روان پاک و روح تابناک چنان گویندة هنرمندی درود و آفرین می‌فرستد.

عمده و بیشتر این درجه از هنرمندی فردوسی که اشاره کردم در خصوص داستانهایی است که در عصر اصلی داستان خشونت و قساوتی وحشتناک  باشد، به طوری که خواننده و شنونده‌اش هر قدر خش و قسی القلب باشند از متن داستان متنفر می‌شوند، نظیر داستان «رستم و سهراب» و داستان «رستم و اسفندیار» و امثال آن. اینجاست که طبع گوینده در تنگنا و مضیة می‌افتد و چاره‌ای جز پیمودن این راه خطرناک ندارد.

اما فردوسی کاملاً مواظب و هوشیار است که این ورطه‌های هولناک را چگونه باید طی کرد که خواندن داستان اثری نامطلوب در خواننده نگذارد.

یکی از خصایص فردوسی این است که در داستان گویی نمی‌خواهد خواننده و شنوندة داستان متنفر و سرد وبدبین و نومید از کار بیرون بیابند به طوری که دیگر رغبت خواندن و شنیدن آن منظومه‌ها را نداشته باشند. و نیز او می‌خواهد که پهلوانان داستانهای او همه مظهر حضال و آزادگی و جوانمردی و بزرگ منشی باشند. فردوسی با قدرت خلاقة ادبی و نیروی بلاغت و سخن‌آرایی روی مناظر وحشت‌زای چندش آور حادثه، پردة خطابه و بلاغت می‌کشد. حوادث وحشت‌زای را با فلسفة عقلی و حکمت عملی اخلاقی چنان توجیه می‌کند که خواننده را قانع و خرسند می‌سازد.

بین تمام حماسه‌های ایرانی کتاب شاهنامه مزیت خاص دارد. زیرا سخن از کشمکشهای دیرین ملی است که از ملیت و استقلال خود دفاع می کند... شاهنامه شعر افتخارات و رنجهای یک ملت است و همین بس بود که بتوان آن را در ردیف عالی‌ترین آثار ادبی جای دارد ... اما شاهنامه ارزش دیگری دارد و آن اینکه دو دوران بسیار نا محجور را به هم پیوند می‌دهد؛ از یک سو ایران کهن که در آن یکی از معروفترین مذاهب دنیا پدید آمد و از دیگران سو ایران قرن یازدهم که سپیده و طلیعة ایران نو به شمار می‌آید. این حماسة ملی، که دو دنیای زردتشت و اسلام را دربردارد، یکی از مؤثرترین جنبه‌های تحول آسیائی را مجسم می‌سازد.

فردوسی طوسی ... استاد بی‌همتای شعر فارسی، بزرگترین حماسه سرای ایران و یکی از حماسه‌سرایان بزرگ جهان است. اثر جاوید او شاهنامه در شمار بهترین آثار حماسی عالم است. این اثر بزرگ که در حدود پنجاه هزار بیت دارد، منظومه‌ای است به بحر متقارب در شرح تاریخ ایران از قدیمترین عهود تا جملة عرب در قرن هفتم میلادی. که شامل قسمتهای اساطیری و داستانی و سنت تاریخی است...

این شاعر استاد در بیان افکار، و نقل معانی و رعایت سادگی زبان و فکر و صراحت و روشنی سخن، و انسجام و استحکام و متانت کلام به درجه‌ای از قدرت است که کلامش همواره در میان استادان نمونة اعلای فصاحت و بلاغت شمرده شده و به منزلة سخن سهل و ممتنع تلقی گردیده است.

این سخن که بزرگ مردی چون فردوسی به سودای مال سیلابة روح بر ورق مانده شده، سخت بی‌اساس و دور از انصاف است. پاداش مردی بی‌نیاز که بر ستیغ کوه سخن پای نهاده تا کارنامة دلیریها و بزرگواریهای قوم ایرانی را بر سینة آسمان و در برابر دیدگان همة جهانیان بدارد، این نیست.

به شاهنامه تنها از نظر یک حماسة هنری و شعر بلند نباید گریست، که این فروترین جلوة کار فردوسی است، شاهنامه مظهر ایستادگی جاودانگی ملت ایران است. درخششی در تاریکی اختناق و فریاد رعدآسائی در خلأ ارزشهای بشری، فردوسی جوانی برومند از طبقة محترم دهقانان خراسان بارخی لاله‌گون و چشمان پرفروغ گشاده زبان. او با درآمد ملکی خود می‌توانست، روزگار را به رفاه بگذراند و ... دل بر همه کام پیروز داشته باشد، اما فردوسی برای خویش رسالتی تاریخی قائل بود.

فردوسی از مردم طوس .... در سراسر عرصة ادبیات فارسی چون تهمتن قدبرافراشته است. نامش به وسیلة تألیفات بی‌شمار خاورشناسان و ترجمه‌هایی که از وی به عمل آمده، مدتهاست که در اروپا به طور کلی در سرزمینهای وسیعی در آن سوی مرزهای فرهنگی ایران مشهور است...

داستان شاهنامه که بر حسب شرح حال شاهان ... به پنجاه بخش مفصل و مختصر تقسیم شده، ناظر بر یک حماسة نوع بشری و جلوه‌گاه آن یعنی تاریخ ایران است. این داستان از نخستین  پادشاهان اساطیری اغاز شده، با بر افتادن ساسانیان پایان می‌یابد هر چه پیشتر رویم، بهتر آشکار می‌شود که شاعر با چه دقتی به مآخذ خود پای بند بوده و بعضاً به چه جزئیات شگفت‌آوری پرداخته است. بی‌آنکه عنان به تخیلات و نظریات شخصی بسپارد. نخستین پادشاهان اساطیری و افسانه‌ای متعلق به سازمان ابتداعی جامعة هند و ایرانی هستند و لی کیانیان را با یک دورة بعدی کاملاً ایرانی دانست. این دوره با برپاشدن رژیم پادشاهی در میان آریانژادانی که به خاور ایران کوچ کرده‌اند آغاز و با برآمدن زرتشت به پایان می‌آید...

شاهنامه واقعاً سند تاریخی با ارزشی است که صفتهای گذشته را با نهایت امانت حفظ کرده، با وجود همة خیال پردازیها و مجازهایی که در آن به کار رفته است، از حقایقی پرده برمی‌دارد که نه تنها برای تاریخ بلکه همچنین برای ٍسرآغاز تاریخ و بررسی جوامع ابتداعی بشری حائز اهمیت است، و اوضاع اجتماعی و طرز زندگی در روزگار ساسانیان و پاره‌ای از نکات تاریخی را بهتر از همة منابع عربی و غیر از آن روشن می‌سازد.

شاهنامه نه فقط بزرگترین و پرمایه‌ترین دفتر شعری است که از عهد روزگار سامانیان و غزنویان بازمانده است، بلکه در واقع مهمترین سندارزش و عظمت زبان فارسی و روشن‌ترین گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایرانی است. خزانة لغت و گنجینه فصاحت زبان فارسی است.

داستانهای ملی و مآثر تاریخی قوم ایرانی در طی آن بهترین وجهی نموده شده است. احساسات عمیق وطنی و تعالیم لطیف اخلاقی در آن همه جا جلوه یافته است. شیوة بیان شاهنامه ساده و روشن است. فردوسی در بیشتر موارد سخن را کوتاه می‌گوید و از پیرایه سازی و سخن‌پردازی اجتناب می‌کنند...

سخن فردوسی استواری و جزالتی دارد که شعر او را، خاصه در داستانهای رستم، مصداق آنچه لونگینوس نمرة عالی خوانده است، قرار می‌دهد. قدرتی که در آوردن تعبیرات گوناگون دارد، با این همه تکرار مضمون و تضمین ابیات مکرر، بدین گونه که در شاهنامه هست، در سخن گویندگان دیگر نیز بسیار آمده است و آفریدگار رستم آن را عیب نمی‌توان گرفت... در هر حال وی مدتی در توصیف مناظر و تجسم احوال، حتی در بیان حکمت و عبرت نیز، از دقایق بلاغت هیچ فرو نگذاشته است و کیست که مانند او عادی‌ترین احوال خور و خواب انسانی را به پایة کاری آسمانی و خدائی، چنان که در سرگذشت رستم آمده رسانیده باشد.

شاهنامه فردوسی فقط داستان جنگها و پیروزیهای رستم نیست بلکه سرگذشت ملتی است در طول قرون و نمودار فرهنگ و اندیشه و آرمانهای آنان است. برتر از همه کتابی است درخور‌حیثیت انسان، یعنی مردی را نشان می دهد که در راه آزادگی و شرافت و فضلیت تلاش و مبارزه کرده، مردانگیها نموده‌‌اند، و اگر کامیاب شده یا شکست خورده‌اند، حتی با مرگشان آرزوی دادگری و مروت و آزاد منشی را نیرو بخشیده‌اند... شاهنامه فردوسی... همه در حمایت دادگری و خرد و مردمی و آزادگی است و راستی و نیکوکاری و وطن دوستی را تعلیم می‌دهد.

ارزشی بالاتر از اینکه شاهنامه برای انسان کمال مطلوبی می‌آفریند و الاوبشری. مردمی که امید آرمان و هدفی نداشته باشند زنده نمی‌توانند بود.پس آنکه بتواند برای پیشرفت آن  مقاصدی شریف بپرورد نابغه‌ای بزرگ است.

شاهنامه در خلال داستانهای دل‌انگیز خود مبشر پیامی است چنین پرمغز و عمیق‌گویی حاصل همة تجربه‌ها و تفکرات میلیونها نفوس، در فراز و نشیب حیات از پس دیوار قرون به گوش ما می‌رسد که آنچه را به عنوان ثمرة حیات دریافته و آزموده‌اند، صمیمانه با ما در میان می‌نهند و همگان را به نیک اندیشی، ازاد مردی، دادپیشگی، و دانایی رهنمون می‌شوند.

بیا تا جهان را به بد نسپریم                         به کوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همان نیک و بد پایدار                         همان به که نیکی بود یادگار

فردوسی رهبر استادان سخنوری و پیشاهنگ شاعران با فضلیت و برجسته است. با همة اینها فردوسی است، زیرا طبیعی و ملی است.... از دیدگاه او چه بسا جهان آن سوی نیل و گنگ وجود نداشته است. آمیختگی میهن دوستی عمیق و راستین با شور شیفتگی به حقیقت کامیاب است... ویژگی فردوسی این است که میان آنها هماهنگی ایجاد کرده است.

خدمتی که فردوسی به زبان و ادب ایران کرده است، هیچ شاعری در قرون گذشته به کشور خود نکرده است. می‌توان گفت که در فنون علوم طبیعی وفلسفی و هنری چون طب و حکمت و موسیقی جز ا ینها بزرگانی نام‌آور به جهان آمده‌اند و خواهندآمد، ولی به قطع و یقین در شعر و ادب گسترش زبان، ایران کهن شاعری چون فردوسی از نو نخواهد آمد. کمتر شاعری است که به عظمت مملکتش و استوار ساختن زبان ملتش تا این حد عشق و علاقه داشته باشد که عمرش را در این راه تباه کند.

نیتی پاک برتر از اینها، طبعی روان و آتش یر فراتر از دیگر طبایع، استعدادی در نهایت کمال و بالاخره فیضی آسمانی و بخششی یزدانی می‌باید که در یک وجود خاکی جمع گردد تا اثری جاودانی در بین عظمت در جهانی که در معرض فنا و زوال است به وجود آید.

شاهنامه یک کتاب انسانی است، نه تنها حماسة ساکنان ایران، بلکه حماسة بشر پوینده را می‌سراید که با سرنوشت قهار دست و پنجه نرم می‌کند، رنج می‌کشد تا معنا و حقیقتی در زندگی خاکی خود بگذارد، شاهنامه مانند هر کتاب بزرگ دیگری، در یک سو تعارض و از سوی دیگر تعادل بین جسم و روح را می‌سراید، تعارض به این معنی که بشر پایبند وضع محدود خاکی خویش است، به جسم آسیب پذیر و اسیر خویش وابسته است، فرسوده و درمانده می‌شود، علیل می‌گردد و می‌میرد. اما از سوی دیگر روح آزاده پرور و پهناور و اوج گیرنده دارد‌، طالب کمال ورهایی است، در این کشمکش بین جسم و روح بشر فرزانه مقهور نمی‌شود بلکه می‌کوشد تا تعادلی بیابد، آئین زندگی درست این است. انسان در عین آنکه با وضع زمینی خود سازگار و دمساز می‌ماند، حسرت زندگی بهتر و پاکیزه‌تر را در دل نمی‌میراند. این است سرمشقی که پهلوانان برجستة شاهنامه به ما می‌دهند. بزرگی آنها در آن است که زندگی را دوست می‌دارند، بی‌انکه از مرگ بترسند. از عمر بهره می‌گیرند، بی‌آنکه بی‌اعتباری جهان را از یاد ببرند.

هیچ انسانی نمی‌تواند بزرگ باشد، مگر آنکه بداند چگونه مرگ را خوار بشمارد. ارزش زندگی هر کسی تنها به این نیست که چگونه زندگی کرده است، به این نیز هست که چگونه مرده است.

برترین هنر سخنوری فردوسی در جهان ادب بیشتر در ارتفاع قله‌های سرو گردون برافراشته سخنان خردمندانه و توصیف‌های شاعرانه و گفت و شنودهای روانکارانة خود اوست که داستانهای کهن را زیبایی دیگر بخشیده است در این صحنه‌های زیبای سخن، فردوسی، خداوند هنر آفرین است نه مترجم افسانه‌های باستان. 

شاهنامه بی‌گمان یکی از شکوهمندترین یادگارهای نبوغ و آموزش است. در توان آفرینش، ظرافت شاهنامه عنوان خاص حماسة ملی ایران، به زبان فارسی و منظوم در بحر متقارب، متعلق به اواخر قرن چهارم و شامل روایات اساطیری و پهلوانی تاریخی ایران عهد کیومرث تا پایان روزگار یزدگرد سوم سامانی، اثر ابوالقاسم فردوسی، شاعر نامدار ایران است.

شاهنامه پرمایه‌ترین دفتر شعر فارسی و مهمترین سند عظمت و فصاحت این زبان است و داستانهای ملی و مآثر تاریخی قوم ایرانی در آن به بهترین وجه نموده شده است.

شیوه بیان آن ساده و روشن است. از استعمال لغات عربی ابایی ندارد، اما در این کار مصر و افراط کار نیست و در غالب موارد ، سخن را کوتاه می‌گوید و از پیرایه سازی و عبارت پردازی اجتناب می‌کند.

مآخذ عمده شاهنامه فردوسی ظاهراً شاهنامه منثور ابومنصوری بوده است، که قسمتی از مقدمة آن هنوز باقی است، و اصل آن ظاهراً به سبب تداول و رواج فوق‌العادة منظومه فردوسی از بین رفته است. داستانهایی که در این کتاب بوده است فردوسی با نهایت دقت به نظم درآورده و سعی داشته است چیزی از اصل آن نکاهد. این داستانها عبارت از شرح جنگهای ایرانیان با اقوام تورانی بوده است که رستم قهرمان آنهاست.

گذشته از این داستانها، مطالبی در باب تاریخ ساسانیان در شاهنامه آمده است، به امر ابو منصور طوسی ، والی طوس و سپهسالار خراسان،  به دستیاری چند تن از زرتشتهای خراسان و سیستمهای تحت نظارت وزیرری ، ابو منصور معمری تدوین شده است، و ظاهراً مبتنی بوده است بر مجموعه‌ای از روایات خدای نامه و کتب دیگر ، مثل ایاتکار زریران، کارنامة اردشیر بابکان، داستان بهرام چوبین، و به هر حال، قسمت عمدة ماخذ آن که در شاهنامة فردوسی نیز منعکس شده است متعلق به روایات مربوط به اواخر عهد ساسانی بوده است. قسمت اساطیر شاهنامه البته بیشتر بر عناصر مختلف آریایی مبتنی است. عناصر بابلی، یونانی، و یهودی نیز در آن تاثیری داشته است و قسمت تاریخی آن نیز، که عبارت از تاریخ ساسانیان است، از تاثیر عناصر اصلی اساطیری، و عناصر افسانه‌ای نیز خالی نمانده است.

شاهنامه فردوسی و همچنین قسمتی از آن که عبارت از تمام گفتة دقیقی است نظم نسبتاً دقیقی است از شاهنامه بومنصوری، و قدرت و عظمت بیان شاعرانة آن است، اصل کتاب را که شاعر عزراخبار ملوک الفرس ثعالبی نیز نمونه‌ای از آن باشد به کلی در عقدة فراموشی افکنده است.

شاهنامه که نسخه‌ای از آن در سال 400 ه.ق. به پایان رسیده است، نظمش بنابر مشهور 25 ، 30 یا 35 سال طول کشیده است. آنچه محقق است این است که فردوسی برای نظم کتاب نه از روی ترتیبی که اکنون در توالی داستانهاست کار کرده، نه اینکه بدون وقفه مشغول نظم و تصنیف بوده است. و به هر حال، کاری قریب به اتمام بوده است.

شاهنامه بی‌گمان یکی از شکوهمندترین یادگارهای نبوغ و آموزش است و سراینده را در ردیف بزرگترین شاعران جهان جای می‌دهد. در توان آفرینش، ظرافت کار، شدت شور و شوق و روشنگری کاملاً با هومر و دانته برابر است، در حالی که تصور و طرز کار و ترسیم لطیف‌ترین عاطفه‌ها نیز وحشی‌ترین شورها، عنصر درامی، درخشندگی رنگ، تحلیل آرایی، زیبایی و ظرافت احساس کم از شکسپیر نیست. شعرهای فردوسی که خوشی آهنگشان وصف ناپذیر است، نمودار نیروی ژرف بینی و سرشاری توان توصیف کنندة اوست ..... .

شاهنامه در سراسر جهان اسلامی نمونة اصلی و سرمشق کامل منظومه‌های حماسی بوده است، از لحاظ زیبایی، ذوق و احساس هنری لطف مضمون و حسن بیان، به پای بهترین اشعار حکمی، عشقی و غنایی فارسی نمی رسد. البته در امور ذوقی، خاصه، جای استدلال و احتیاج نیست.

شاهنامه می‌کوشد که تصویر را وسیله‌ای قرار دهد برای القاء حالتهای و جوانب گوناگون طبیعت و زندگی، در سراسر شاهنامه وصفهای تشبیهی یا استعاری، که سخن را دراز و امن کند به دشواری می‌توان یافت.

شاهنامه از نظر تنوع حوزة تصویری، در بیان دفاتر شعر فارسی، یکی از شاهکارهای خیال شاعرانة سرایندگان زبان پارسی است و صور خیال فردوسی محدود در شکلهای رایج تصویر که استعاره و تشبیه است ـ نیست.

در شاهنامه وسیع‌ترین صورت خیال، اغراق شاعرانه است. اغراق شاعرانه در شاهنامه دارای خصایصی است. در اغراقهای او قبل از هر چیز مساله تخیل را که به قوی‌ترین وجهی می‌توان مشاهده کرد و این روی جنبة هنری آن امری است محسوس. هر کدام از تصاویر رزمی شاهنامه را که بررسی کنیم، هسته اصلی آن نوعی اسناد مجازی است که کم و بیش با نوعی تشبیه ممکن است ترکیب شده باشد ولی در حقیقت تشبیه نیست.

فهرست منابع :

1. فردوسی در شاهنامة او                         حبیب یغمائی

2. نگاهی در شاهنامه                                فض ا.. رضا

3. زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه        محمد علی اسلامی ندوشن

4. یادنامة فردوسی                                    احمد علی رجائی

5. صور خیال در شعر فارسی           محمد رضا شفیعی کدکنی ـ از صفحه 440 تا 449

6. با کاروان حله                       عبدلحسین زرین کوب ـ صفحه 23 تا 24

 

مقدمه -------------------------------------------------------------

پیشگفتار-----------------------------------------------------------

فردوسی-----------------------------------------------------------

آغاز نظم شاهنامه ------------------------------------------------

اتمام اولین نسخه شاهنامه --------------------------------------

ختم دومین نسخه شاهنامه --------------------------------------

موضوع شاهنامه -------------------------------------------------

شمار ابیات شاهنامه ---------------------------------------------

دربارة فردوسی و شاهنامه --------------------------------------

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد